جدول جو
جدول جو

معنی هدیه ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

هدیه ساختن
(فُ خوا / خا تَ)
فراهم کردن هدیه و پیشکش و فرستادن آن به نزد پادشاه:
زمازندران هدیه این ساختی
هم از گرگساران بدین تاختی.
فردوسی.
هدیه ای ساخت رشید را که پیش از وی کس نساخته بود. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
هدیه ساختن
ارمغان ساختن
تصویری از هدیه ساختن
تصویر هدیه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ مُ کَ دَ)
تکیه کردن. پناه بردن:
طرح به غرقاب درانداختم
تکیه به آمرزش حق ساختم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
سرمایه ساختن. بضاعت فراهم کردن:
چون وزیر از رهزنی مایه مساز
خلق را تو برمیاور از نماز.
مولوی.
و رجوع به مایه کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
دیر ترتیب دادن. دیر تهیه کردن:
با همه زیرکی و استادی
دیر سازم و لیک بد سازم.
علی تاج حلوایی
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ کَ دَ)
صف بستن. رده بستن. صف کشیدن. در صف درآمدن. بردیف ایستادن:
دو لشکر رده ساختند از دو سوی
جهان گشت پر گرد پرخاشجوی.
اسدی.
بزرگان رده ساخته بر چمن
میان سنبل و شنبلید و سمن.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هدنه ساختن
تصویر هدنه ساختن
صلح کردن: (باآنکه این هدنه ساخته بودند پیوسته درحدود اطراف ولایت منازعت میرفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدیهساختن
تصویر هدیهساختن
فراهم آوردن، پیشکشی تهیه کردن تحفه وارمغان: (هدیه ای ساخت رشید راکه پیش ازوی کس نساخته بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدر ساختن
تصویر هدر ساختن
بهدردادن: (همچو کرم سرکه اوناگه زشیرین انگبین بیخرد چون کرم پیله جان خودسازدهدر) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار